سلام علی ال یاسین--- ۲۹

 

دیشب روشن کردم ... سلام بر منتقم کربلا ......

 آقاجان اولین غروب جمعه ی محرم هم رسید .

 

    این چند شب اول رو پای صحبتهای دکتر تهرانی بودیم . همیشه روشن کننده و نهیب زننده هست کلامش . برای همین دنبال مجلسی بودم که ایشون سخنرانش باشه . ولی بعد از اون ...

   دیشب تازه مجلسمون رو عوض کردیم . امسال هنوز نشده بود بیاییم اینجا .  برای بار اول بود که میرفتیم توی هیئتی که یه جورایی متعلق به  محله ی خودمون بود . هیئتی که چندسالی هست برپا میشه و ما هم بچه ی همین هیئت حساب میشدیم .

   دیشب وقتی پام رو گذاشتم توی هیئت . صفا و سادگی خاصی احساس کردم . با خودم گفتم . ببین بچه ی سروساده آقا همینجا توی کوچه و محله خودتون منتظر حضور شماهاست . بچه چشمت رو درست باز کن ....

  ولی امشب یه چیزی خیلی بهم حال داد . دلم رو صفا داد . اصلا یه جورایی احساس کردم هدیه از خودتون گرفتم آقاجون . اصلا حال کردم . وقتی دیدم بروبچ هیئت نماهنگی رو که برای زمان بین سخنرانی و نوحه سرایی آماده کردن صداش همون صدایه که من توی وبلاگم دارم یک لحظه مات موندم . لحن نوحه سرایی نوحه خوان هیئت هم که همیشه زمزمه و دردودل با شماست . و این دلگرمم میکرد ولی امشب انگار خود شما آقا جون.....

   می دونین آقاجون اینجا که نشستم انگار یادم میدن مودبانه تر . ضریف تر . با نکته تر با شما همکلام بشم و دردو دلهام رو بیان کنم . اقاجون آخه چندوقتی هست که زیروزبر شدم . علتش رو دیگه کم کم خودم هم دارم گم میکنم . علت العلل رو دارم گم میکنم . ناشکر نیستم . حتما حکمتی هست . حتما . ولی راستش دیگه کم کم دارم میترسم . میترسم از اینکه نکنه !!!!!! نکنه از خط خارج بشم . نکنه !!!!!!! نکنه رفوزه ی چنین امتحانهایی بشم . امتحانهایی که از نظر اونهایی که سخت تر از اینهاش رو بارها و بارها با سرافرازی گزروندن بسیار ساده و قابل تحمل بوده ...... آقاجون خیلی محتاج دست یاریگر شما هستم . خیلی محتاج دامان پر مهرومحبت و یاری رسان مادرتون فاطمه زهرا(س) هستم . آقاجون بشدت التماس دعا دارم . 

  آقاجون این روزها بسیار منتظرم تا خودت دستم رو بگیری .

 

 

 

آقاجان امیدم فقط به دستهای یاریگر شماست یا صاحب الزمان