شب جمعه ای که گذشت . شب وصال یار بود ...
برای امثال من . وصال یار . عشق ورزی ..... حتی میتونه نشستن توی صحن مسجد جمکران باشه . یکه و تنها . برای ساعتها ............
شب از نیمه م گذشته مسجد جمکران . پس از فراغی طولانی و جان گداز ... اکنون . وصالی شیرین و وصف ناپذیر .
میخوام تا اینجا نشستم بنویسم شکر .
سر در سجده ی شکر داشتم . خود به خود . یکی یکی به ذهنم جاری می شد ...
شکر .
درسته که دها امتحان سخت الهی رو پشت سر گذاشتم . ولی صدها درب رحمت الهی به رووم گشوده شد .
آشنایی و رفاقت با جماعتی که همین آشنایی باعث شد پام به جاهای نیک نیک دیگری باز بشه .
سفر به سرزمینی که سالها آرزوش به دلم مونده بود . اون هم با جماعتی که تعابیر خاص لابلای مباحث و گفتمانشون مطرح میشد .
.........و بسیار دیگر .
خداییش خیلی دربهای رحمت به رووم باز شد . توی همین محیط آزمون .
خدایا همین که شعور درک و دیدن این دربهای رحمت رو بهم عنایت فرمودی شکر . هزاران هزار هزار بار شکر .
کنارم بزرگی نشسته و با دلی شکسته با صدایی سرشار از عشق ال یاسین زم زمه میکنه ........
سلام علی ال یاسین .
و همیشه توکل بر خدا بوده و
امیدم به دستهای یاریگر شماست یا صاحب الزمان (عج)