آه سرد میکشد باد، باد داغدار
خاک میزند به سر، آسمان سوگوار
سرو از کمر خمید، لاله واژگون دمید
برگ و بار باغ ریخت، سبز سبز در بهار
ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پیچوتاب شد، جستوجوی جویبار
در لبش ترانه آب، از گدازههای درد
در دلش غمی مذاب، صخره صخره کوهوار
آقا جان امشب به نام پدر را میدیدم ... اولش فقط برام جالب بود . خب از مشکلات اجتماعی میگفت . ولی ..........
ولی اون لحظه که پدر روی تپه با خدای خودش دردهای دلش رو واگویه میکرد . اون لحظه از فیلمنامه رو نمی دونم چه دستی نوشته بود . ولی برای من لحظه هایی تدائی می شد ... ای کاش میشد لحظه هایی از زندگی رو فاکتور گرفت . آقاجون امشب شب شهادت پدر شماست .عرض تسلیت محضر شریف شما . راستش من حرفی برای گفتن ندارم جز عرض تسلیت . مولای من .
تفعل زدم نیمه ی شب به قرآن
کتابی که از وحی شیرازه دارد
برای دلم آیه صبر آمد
ولی نازنین صبر اندازه دارد . ......
آقاجان . فقط .......
امیدمان همیشه به دستهای یاریگر شماست یا اباصالح المهدی (عج)
کاش از این لحضه ها تو زندگی مون زیاد باشه یکی بود که همیشه می گفت صبح ها که از خواب بیدار میشه با زبون حال مثل یه رفیق با خدا حرف میزنه عجب روزی میشه اون روز. یا حق
با عرض سلام و خسته نباشید.........
سلام!
دیدن این عکس ها در این روز و خاطرات زیارت سامرا...
انشاء الله که امسال فرزندشون میان و دل شیعیان رو شاد میکنن